شايد حرفه اي تر از حاتمي كيا در سينما وجود داشته باشد اما هيچ كدام آنها بسيجي نيستند.

اي بلبل عاشق جز براي شقايق ها مخوان.       

 دوست دارت سيدمرتضي آويني

 

اي بلبل عاشق از شقايق چيزي گير كسي نمي آيد نخوان ،جز براي اركيده ها جز براي مرغ بهشت ها ،رزها ميمون ها، هم زيباترند هم خوشبوتر،شاخه اي چندهزارتومان مي ارزند داغ هم ندارند.

چرا فقط تو بسازي، چرا فقط تو براي شقايق ها بخواني،آن زمان جنگ بود كه يك بسيجي تا به افق پرچم نهضت را نمي كوبيد باز نمي ايستاد، آن زمان جنگ بود كه يك بسيجي تا آخرين قطره ي خون ايستادگي مي كرد و به آرمان هايش پاي مي فشرد.

آن ها جوانان خام و آرمان گراي زمان جنگ بودند كه براي امام زمان تلاش مي كردند. الآن اوضاع ديگريست كساني كه هنوز از امام زمان و فيلم انقلابي حرف مي زنند قيمت نرخ روز نان را نمي دانند در اين دره عميق ريزش ها آنقدرها سقوط كرده اند كه من و تو جاي كسي را تنگ نمي كنيم. ابراهيم جان براي هر كس دلت خواست بخوان، اصلا بلبل هر جايي باش .عاشق بودن حرفست .عاشق بودن دردسر دارد. آخرش شهادت است. مگر اين زندگي چه كم دارد كه فكر شهادت بكنيم. ابراهيم جان آويني اگر مثل تو انتلكتوئل بود كه روايت فتح نمي ساخت، در فكه قدم نمي زد، مگر مي شود با پوتين خاكي به آسمان رفت در اين وانفسا چرا بايد شير و خرس و توپ وعمو اسكار طلائي را وانهاد و سوي تركش و خمپاره رفت.

ابراهيم جان تا آژانس شيشه اي بسازي از اين باغ وحش رنگارنگ حيوانات حداكثر سيمرغ نصيبت مي شود.

رسالت فيلمسازي ات كجاست. معزل فرزندان ناخواسته دارد بيداد مي كند. شورش ها و اغتشاشات را از ماهواره ها پيگيري كن، حتما رسالتت همين است. در اين وانفساي جهاني سازي ببين سيمرغ بلورين را همه طلائي كردند تا ديگر شفاف نباشد. تا وقتي بدان مي نگري آينده را نبيني تا ديگر شفاف نباشي تا ديگر نفهمي چرا «جرم» طلائي باشد.رنگ طلا، راستي «به رنگ طلايت» را كي مي سازي؟

   تو آنقدر لياقت داري كه گزارشگر جشن باشي نه جنگ،براي جنگ فيلم بسازي و دست آخر به تو بگويند چرا بازيگرانت حجاب نداشتند؟ بجاي اينكه جنبه هاي هنري و درام و روشنفكريت را ببينند به حجاب گير دهند. شهدا رفته بودند شهيد شوند، همين! نه اينكه حجاب را زنده نگهدارند. خوب توهم اگر خواستي بسازي «خاك سرخ بساز».

  كار دفاع مقدس را بايد سفارش بدهند، همه ي امكانات را همه بدهند،جايزه هم بدهند، تازه اگر دلت خواست بسازي.آن زمان مهاجر بود كه تكليف اهميت داشت، زمان جنگ بود كه بدون آب غذا و گلوله مي جنگيدند و تكليف ادا مي كردند.

الآن تو فقط جايزه هاي كف دره ي ريزش را نگاه كن، كه البته همان را هم به نامردي از تو دريغ كردند. روح هنر را نفهميدند. دغدغه ات را درك نكردند، به جايزه مي خواهي برسي بايد بيشتر ريزش كني بيشتر فرو بروي اگر از «دعوت» پرسيدند بگو مي خواستم تا نشان دهم كه بلدم غير جنگي هم بسازم.

 اما اگر اين بار از« گزارش يك جشن» پرسيدند با افتخار سرت را بالا بگير بگو «دلم خواست» بلبل سيري چند؟ عشق چيست؟ شقايق كدام است؟

  راستي «چمران»را كه سفارش داده؟ اگر چمران را ساختي اصلا حجاب و ديگر مسائل شرعي را رعايت نكن تا از ارزشهاي روشنفكريت كم نشود، كمي هم به شهيد چمران از ارزشهايت تزريق كن.

كي به كيست؟

راستي بلبل عاشق امروز نرخ نان چند است؟

و در آخر با افتخار تقديم مي شود:

خرس طلايي براي: «جدايي ابراهيم از سیدمرتضي»