مسئله غدیر،صرفاً يك مسأله‏اى كه ما جمع شيعه به آن اعتقاد داريم و يك عده از مسلمان‏ها هم به آن اعتقاد ندارند، اين نيست. در نگاه تاريخى به اسلام و در تحليل تاريخىِ حوادث صدر اسلام، موضوع غدير - يعنى نصب جانشين - يك ضرورتى بود كه اگر آن‏چنان كه تدبير شده بود - تدبير رحمانى و الهى، و تدبير نبوى - عمل مى‏شد، بدون ترديد مسير تاريخ بشر عوض مى‏شد و امروز ما در جايگاه بسيار جلوترى از تاريخ طولانى بشريت قرار داشتيم.

اين كه يك مكتب و نظام فراگيرِ نيازهاى زندگى بشر، به وسيله‏ى پيامبر خاتم در جامعه فرصت پياده شدن پيدا كند، كه اين خود يك معجزه‏ى بزرگ بود، كه پيغمبر توانست اين نظام فكرى و عملى را واقعيت ببخشد و بر روى زمين واقعيت، آن را بنا كند؛ آن هم در دشوارترين جاها. خودِ اين‏كه در دشوارترين جاها توانسته اين بنا پياده شود و قرار بگيرد، نشان‏دهنده‏ى اين بود كه در همه‏ى نقاط زندگى بشر و جغرافياى انسانىِ آن روز دنيا و بعد از آن، اين بنا قابل تحقق است.

اين شكل علمى را در مقام عمل، در دشوارترين صورت، پيغمبر توانست تحقق ببخشد. اگر اين حادثه اتفاق مى‏افتاد كه حفظ و گسترش كمّى و گسترش كيفى در اين موجود خلق شده‏ى الهى - يعنى جامعه‏ى اسلامى نبوى - مى‏توانست به قدر ده، دوازده نسل، پى‏درپى حراست و حفاظت بشود، آن وقت مسلّم بود كه اين حركت در طول تاريخ بشر، شكست‏ناپذير مى‏ماند. معنايش اين نبود كه بشر، دوران انتظارى نخواهد داشت و خود در طول اين دوازده نسل، به نهايت مطلوب خود خواهد رسيد. اگر آن‏طورى كه پيغمبر معين كرده بود، اميرالمؤمنين، بعد امام حسن، بعد امام حسين، بعد ائمه‏ى ديگر، يكى پس از ديگرى مى‏آمدند، باز به گمان بيشتر، بشر نياز به يك دوران انتظار داشت تا بتواند آن جامعه‏ى آرمانى را تحقق ببخشد.

اما در آن صورت اگر اين تعاقب معصومين، اين دست‏هاى امين و كارآمد، مى‏توانستند اين حادثه‏ى ايجاد شده‏ى در واقعيت را حفظ كنند، آن وقت مسير بشر، مسير ديگرى مى‏شد.

امروز بشر عيناً همان نيازهايى را دارد كه پنج‏هزار سال پيش، اين نيازها را داشت؛ نيازهاى اصولى بشر، هيچ تفاوتى نكرده است. آن روز هم بشر از نفوذ قدرت‏هاى ستمگر رنج مى‏برد؛ امروز هم شما - شماها چشمتان باز است - اگر دنيا را از نفوذ قدرت‏هاى ستمگر و ويرانگر نگاه كنيد، خواهيد ديد كه بشر دارد رنج مى‏برد. آن روز هم نياز بزرگ بشر عدالت بود و برترين رنج او بى‏عدالتى؛ امروز هم شما نگاه كنيد، در دنيا بزرگترين مشكل بشر، بى‏عدالتى است.

خطاست اگر خيال كنيم كه اين آزادى فردى - كه ليبرال دمكراسى غرب به بشر هديه داده - اين نياز بشر بوده كه قبلاً نبوده؛ چرا؛ به اين شكل‏هايى كه امروز آزادى‏هاى فردى هست، در بسيارى از دوره‏هاى تاريخ و در بسيارى از مناطق تاريخ وجود داشته است. همين محدوديت‏هايى كه امروز به شكل پنهان اراده‏ى انسان‏ها را به زنجير مى‏كشند، اينها يك روز به صورت آشكار بوده است. اين تور احاطه‏كننده‏ى بر اراده، حركت و حيات انسان، امروز ريزتر بافته شده، از خيوط و نخ‏هاى باريكترى استفاده شده و با مهارت بيشترى به آب انداخته مى‏شود. آن روز اين مهارت‏ها نبود؛ اما آشكارتر و قلدرمآبانه‏تر بود. پس نيازهاى بشر تفاوتى نكرده است.

اگر آن دست به دست شدن امانت نبوى و گسترش كمّى و كيفىِ متناسب و درست، انجام مى‏گرفت، امروز بشر اين نيازها را گذرانده بود (نيازهاى فراوان ديگرى ممكن بود براى بشر پيش بيايد كه امروز ما آن نيازها را حتى نمى‏شناسيم) آن نيازها ممكن بود باشد؛ اما ديگر اين‏قدر ابتدايى نبود. امروز ما و جامعه‏ى بشرى، همچنان در دوران نيازهاى ابتدايى بشرى قرار داريم. در دنيا گرسنگى هست، تبعيض هست - كم هم نيست؛ بلكه گسترده است، به يك جا هم تعلق ندارد؛ بلكه همه جا هست - زورگويى هست، ولايت نابحق انسان‏ها بر انسان‏ها هست؛ همان چيزهايى كه چهار هزار سال پيش، دو هزار سال پيش به شكل‏هاى ديگرى وجود داشته است. امروز هم بشر گرفتار همين چيزهاست و فقط رنگ‏ها عوض شده است.

«غدير» شروع آن روندى بود كه مى‏توانست بشر را از اين مرحله خارج كند و به يك مرحله‏ى ديگرى وارد كند. آن وقت نيازهاى لطيف‏تر و برترى، و خواهش‏ها و عشق‏هاى به مراتب بالاترى، چالش اصلى بشر را تشكيل مى‏داد. راه پيشرفت بشر كه بسته نيست! ممكن است هزارها سال يا ميليون‏ها سال ديگر بشريت عمر كند؛ هر چه عمر كند، پيوسته پيشرفت خواهد داشت. منتها امروز پايه‏هاى اصلى خراب است؛ اين پايه‏ها را پيغمبر اسلام بنيانگزارى كرد و براى حفاظت از آن، مسأله‏ى وصايت و نيابت را قرار داد؛ اما تخلّف شد. اگر تخلّف نمى‏شد، چيز ديگرى پيش مى‏آمد.

«غدير» اين است. در طول دوران دويست‏وپنجاه ساله‏ى زندگى ائمه (عليهم‏السّلام) - كه عمر دوران ظهور ائمه از بعد از رحلت پيغمبر تا زمان وفات حضرت عسكرى، دويست‏وپنجاه سال است - هر وقت ائمه توانسته‏اند و خودشان را آماده كرده‏اند تا اين‏كه به همان مسيرى كه پيغمبر پيش‏بينى كرده بود، برگردند؛ اما خوب، نشده است ديگر. حالا ماها در اين برهه‏ى از زمان، به ميدان آمده‏ايم و همّتى هست به فضل و توفيق الهى و ان‏شاءاللَّه كه به بهترين وجهى ادامه پيدا كند.